کودک بوشهری...به چه می اندیشی؟؟؟؟؟
به نبود پدرت؟؟؟
به فراق مادر؟؟؟
به عروسک های بی صاحبِ خواهر؟؟؟
به شب دامادی؟؟؟ که چه تنها و بی یاور..می شوی شادوماد...و پدر نیست که بوسی دستش...و گذارد دست به روی شانه ات و بلند و سرافراز گوید....پسرم مرد
شده.......................
یا به آخرین شام و غذای مادر؟؟؟؟؟ که چه تند و بی طاقت...آخرین لقمه ز دستان پر از مهرش..تو ربودی و زود برخاستی که نگوید مادر....پسرم لقمه ای دیگر تو بخور ..تا که
زودتر من بینم...پسرم مرد شده.....
پسر بوشهری...به چه می اندیشی؟؟؟
به نبود خواهر...؟؟ که کشد ناز تو را..تا بیایی با او..تا به بازار روید و بخرید..ماهی قرمز سفره هفت سین بهاری دیگر......و چه حیف....دیگر آن دختر شاد و زیبا...نیست تا کند
پُر ...جای خالی مادر رااااااا.....
پسر بوشهری........تو شدی مرد کنون...پدرت نیست و تو خود پدری...مادرت نیست و تو خود مادر.......و مخور غصه که چون....یک وطن یک ایران.........تو برادر و خواهر
داری......
منبع:patogh.com
موضوع مطلب :